زهرا خانومزهرا خانوم، تا این لحظه: 10 سال و 21 روز سن داره

✿دخترم فرشته کوچک من(✿◠‿◠)

روروک

دختر گلم جدیدا دیگه خسته میشی همش خوابیده باشی... دوست داری بلند شی و همه جا رو نگاه کنی ... بخاطر همین من و بابایی برای اولین بار تو رو توی روروک گذاشتیم... وای چقدر کیف کردی.. . آخه از اون بالا میتونی همه چی رو ببینی و دیگه حوصلت سر نمیره... البته هنوز یه کم کوچولویی و ما هم برای اینکه نیفتی جلوت یه بالش میذاریم.. وقتی سوارش میشی بابایی میگه برا دخترمون یه پ راید گرفتیم!   بقیه عکسا توی ادامه مطلب...یادت نره... اینجا هم من توی آشپزخونه کار داشتم..بردمت جلوی تلویزیون .. تو هم با شوق و ذوق برن...
16 مرداد 1393

بازی

زهرا جونم چند روزی هست دیگه میتونه خودش جغجغشو دست بگیره و باهاش بازی کنه.. وقتی میبینه جغجغش صدا میده هی اونو برای خودش تکون میده و کلی سرگرم میشه.. منم میشینم کنارش و کلی از دیدنش لذت میبرم ...
12 مرداد 1393

عروسی

چهارشنبه 8مرداد عروسی عموی زهرا بود ..دخترم تمام بعد از ظهر خواب بود..اونم تو اون شلوغی!! ولی غروب بیدار شد و کلی هم با عروس و دوماد عکس یادگاری انداخت زهرا جونم توی مراسم خیلی دختر خوبی بودی و اصلن مامانو اذیت نکردی. خلاصه به هر دوتاییمون خیلی خوش گذشت ایشالله که عمو و زن عمو هم خوشبخت بشن ...
12 مرداد 1393

اولین عید

عید همگی مبارک ا ین اولین عید من و زهرا طلاست که پیش همییم..خدایا شکرت امروز من و زهرا تو خونه تنهاییم وبابایی رفته سر کار...منم از فرصت استفاده کردم و از زهرا جونم چند تا عکس انداختم: قربون خنده هات بشم   ...
7 مرداد 1393
1